حکیم:پند فروختن مجانی نیست بلکه صد اشرفی مزدآن است.
سلمانی پس ازآنکه این دست وآن دست کرد سرانچام راضی شد که صداشرفی به او بدهد.حکیم صد اشرفی ازاوگرفت واین پند راروی کاغذ نوشت وبه سلمانی دادوآن این بود((زرنگترین انسانها کسی است که کاری انجام ندهد مگر اینکه نتیجه ی آن را (ازبدوخوب)تشخیص دهد(عاقبت اندیش باشد)
سلمانی آن پند نوشته شده را گرفت وچون برایش گران تمام شده بودبسیار به آن ارزش میدادوآن راتکرار میکرد ودر هر جا که مناسب بود مینوشت حتی درصفحه ی مخصوص خود که تیغ سلمانی خود را باآن سنگ تیز میکردآن جمله رانوشت.
درهمین روزها طبق دسیسه ی مرموزی نخست وزیر زمان نزد سلمانی آمدو گفت:((من از خارج آمده ام ویک تیغ طلایی تیز وخوبی برای توهدیه آورده ام.زیرا شما سروصورت شاه را اصلاح میکنیدخوبست از این به بعدبااین تیغ سروصورت او را اصلاح نمایید))(دسیسه نخست وزیر این بود که آن تیغ را به ماده ی سمی مسموم کرده بود ومیخواست آن سم را بطور مرموزی وارد خون شاه کند واورابکشد)
سلمانی خوشحال شد وهنگام اصلاح سروصورت شاه تیغ اهدایی نخست وزیر را به دست گرفت ودر همین حال چشمش به جمله ی (پند حکیم)افتادکه در صفحه ی سنگ تیز کننده ی تیغش نوشته شده بود.با خود گفت:ما هیچگاه به این پند عمل نکردیم خوبست یک بار به آن عمل کنیم.آن پندمیگوید:قبل از هرکاری نتیجه ی آن راسنجش کن.من که با این تیغ هنوز کسی را اصلاح نکرده ام پس نتیجه ی آن رانمبدانم.بنابراین باید ازاصلاح سروصورت شاه دست نگهدارم.
همین تحیر وسردرگمی سلمانی شاه را در فکر فروبردوجریان را از او پرسید واوداستان پندحکیم وتیغ نخست وزیر را بیان کرد.
شاه فهمید که نخست وزیر میخواسته اورا به وسیله ی آن تیغ مسموم کند مجلسی از رجال کشور تشکیل دادونخست وزیر را درآن مجلس آورد.وبه سلمانی فرمان داد تانخست سرو صورت آن افرادی که گمان بد به آنها میبرد وسپس سروصورت نخست وزیر را بتراشد واصلاح کند.
سلمانی فرمان شاه را اجراکرد.طولی نگذشت که همه ی آنها از جمله نخست وزیر مسموم شدند.
وسلمانی به جایزه وافتخار بزرگی نائل امد ودریافت آن پند حکیم بیش از صد اشرفی ارزش داشته است وصد اشرفی اوبه هدر نر فته است آری:
پندحکیم عین صواب است ومحض خیر فرخنده بخت آنکه به سمع رضا شنید
بازدید دیروز : 206
کل بازدید : 558208
کل یاداشته ها : 1051